جدول جو
جدول جو

معنی قوشه خانه - جستجوی لغت در جدول جو

قوشه خانه
(قُ شِ دَ گِ)
دهی است از دهستان وفس عاشقلو بخش رزن شهرستان همدان، سکنۀ آن 126 تن. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، لبنیات و انگور. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قحبه خانه
تصویر قحبه خانه
خانه زنان بدکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قهوه خانه
تصویر قهوه خانه
جایی که در آن قهوه و چای دم کرده برای فروش آماده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش تکاب شهرستان مراغه، سکنۀ آن 443 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات، بادام، حبوب، کرچک و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا گلیم بافی است. راه مالرو دارد. این ده در دو محل بفاصله 500 گز بنام قوش خانه بالا و پائین مشهور است. سکنۀ قوش خانه بالا 245 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِ نَ / نِ)
خانه مانندی است از پردۀ تنک و چادر رقیق که محفوظ ماندن از نیش پشه را در آن خسبند. پشه بند. پشه دان. ستاره. کلّه. (زمخشری) (مهذب الاسماء) ، نام درخت سده است که بعربی شجرهالبق خوانند. (برهان قاطع). درختی است که درون بارش پر از پشه است و بعربی شجرهالبق گویند. (فرهنگ رشیدی). لکن این درخت را باری نیست بعضی برگهای آن ترنجیده شود و در میان آن جانورانی خرد چون پشه گرد آید. رجوع به پشه دار شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو بَ / بِ نَ / نِ)
نوبت خانه. (ناظم الاطباء). رجوع به نوبت خانه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ نَ / نِ)
آن جای از حمام های عمومی که در آن واجبی میکشند. واجبی خانه. (یادداشت مؤلف). رجوع به نوره کش خانه شود
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ نَ / نِ)
اطاق آینه کاری. (یادداشت مؤلف) :
همچو سنگ منجنیقی آمدی
آن سخن بر شیشه خانه او زدی.
مولوی.
رفتم به شیشه خانه و چیدم به پیش او
الوان زجاج پر می گلرنگ یک قطار.
ارادت خان واضح (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تو تَ نَ)
دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر است که در شهرستان مراغه واقع است و 451 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ نَ/ نِ)
جامه دان، انبار ذخیره و آذوقه. (ناظم الاطباء). ظاهراً این لفظ غلط است، صحیح توشک خانه است، چه توشک به معنی رخت است چنانکه در برهان و جهانگیری. (از غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ نَ / نِ)
جایی که در آن بوزه سازند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
گر از بوزه خانه رسد بوزه کم
چو بوزه کف خویش ساید بهم.
ملاطغرا (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
جایی که در آن قوشهای شکاری نگهداری می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوره در فارسی اژه، نشان ستور، جادوگر: زن اژه خانه اژه آمیزه آهک و زرنیخ است که برای ستردن موی به کار میرود محلی در حمامها که مردم در آن نوره بکار برند: واجبی خانه
فرهنگ لغت هوشیار
نقاره خانه: قاضی را از پیش سلطان ببردند نیم مرده و در نوبت خانه بازداشتند و زر خواستند
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که قهوه و چای دم کنند و فروشند: بر در قهوه خانه مردی چند راهداری و رهنوردی چند، اداره ای که در عهد قاجارکه در آن چای و قهوه آماده می کردند: قهوه - خانه مبارکه (دربار ناصر الدین شاه) یا قهوه خانه قنبب. جایی که در آن رعایت مقررات نمی شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشک خانه
تصویر توشک خانه
اطاقی که در آن وسایل خوابیدن و جامه های پوشیدنی گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشه خانه
تصویر پشه خانه
پشه بند، پشه دار نارون پشه غال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قور خانه
تصویر قور خانه
اسلحه خانه سلاح خانه زراد خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوزه خانه
تصویر بوزه خانه
جایی که در آن بوزه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوش خانه
تصویر قوش خانه
باشخانه بازخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهوه خانه
تصویر قهوه خانه
محلی برای نشستن، گفتگو کردن و نوشیدن چای و غذاهای ساده، چایخانه
فرهنگ فارسی معین
بیت لطف، جنده خانه، عشرتکده، فاحشه خانه، لانه فساد، نجیب خانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد